ویرایش شده مرداد ماه 98

در سال ۱۳۴۱ شاه در تدارک طرح‌های ضداسلامی خود تلاشی برای نفوذ در حوزۀ نجف داشت که این حوزه را در برخورد‌های احتمالی آینده با روحانیت ایران، بی‌طرف سازد.

گروه تاریخ؛ سیدموسی خویی *: فوت مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی در سال ۱۳۴۰ شمسی برای رژیم محمدرضا پهلوی که یکی از پیشتازان حرکت استعمار غربی در منطقۀ خاورمیانه - و مآلاً به‌دنبال حرکت خزنده اسلام زدایی در منطقه بود - فرصتی به‌حساب آمد که رژیم پهلوی به‌دنبال محدود کردن نقش روحانیت و نیز اسلام در جامعۀ ایران باشد. همان کاری که شاه در زمان مرحوم بروجردی در صدد آن برآمد، اما با سدّ عظیم روحانیت برخورد کرد.

در سال ۱۳۴۱ رژیم پهلوی زمینه‌سازی‌های حرکت تهاجمی خود را علیه اسلام تحت مسمّای انقلاب‌سفید آغاز کرد و در کنار دیگر طرح‌های همزمان مقدسات مذهبی و تاریخی و اسلامی را هدف گرفت. در آن برهه روشن بود که این حمله با پشتیبانی و هماهنگی حضور قدرتمند تشکیلات آمریکایی و صهیونیستی در ایران شکل می‌گیرد.

یکی از ترفند‌های رژیم پهلوی در این مقطع، تلاش وی برای ممانعت از تشکیل مرجعیت‌های بزرگ و ذی‌نفوذ در ایران بود که تلگراف وی در مبایعت از آیت‌الله حکیم در نجف‌اشرف بخشی از این تلاش به‌حساب می‌آمد.

در سال ۱۳۴۱
شاه در تدارک طرح‌های ضداسلامی خود تلاشی برای نفوذ در حوزۀ نجف داشت که این حوزه را در برخورد‌های احتمالی آینده با روحانیت ایران، بی‌طرف سازد. معمولاً این‌گونه تلاش قدرت‌ها میدان‌های مالی و اطلاعاتی را هدف می‌گیرند.

در یکی از جریان‌های مرتبط، سفیر دولت ایران در اواسط سال ۱۳۴۱ زیارتی به منزل مرحوم جد بزرگوار آیت‌الله‌العظمی سیدابوالقاسم خویی ترتیب می‌دهد و بستۀ بزرگی اسکناس گران‌قیمت را با خود به همراه دارد. این بسته به‌عنوان «وجوهات شخص اول مملکت» به مرحوم تعارف می‌شود که جدّ معظّم، قاطعانه از قبول این وجوه عذرخواهی می‌کند.
اصرارهای سفیر برای قبول وجوه شاه و اینکه ایشان (شاه) آدم متدین و اهل نماز و عبادت هستند به‌جایی ره نمی‌برد و آقای سفیر بیرونی بیت را ترک می‌کند. در کوچۀ خروجی مرحوم ابوی معظم (سیدجمال‌الدین خویی) که جهت بدرقه به همراه بودند، آقای سفیر یک برگ چک تعارف می‌کند که به‌نقل مرحوم ابوی مبلغ بسیار سنگینی را نشان می‌داد. وزیر اصرار می‌کند که این‌چک‌ها هدیه‌ای است که به آقایان اهل‌علم پرداخت می‌شود (!) ابوی از پذیرش چک سر بازمی‌زنند و در پی اصرا‌های وی جهت قبول چک می‌گویند: «آقای مشایخی! شما سفیر دولت شاهنشاهی ایران هستید و من یک طلبۀ ساده در نجف هستم، بنده اصرار دارم که استقلال هویت و سخن خود را داشته باشم و این تا زمانی‌است که این گونه روابط را باشما نداشته باشم، خواهش‌می‌کنم که این برگه را به جیب خود بازگردانید». سفیر معذرتی خواسته و چک را در جیب خود می‌گذارد.

مدتی بعد، حادثۀ فیضیۀ قم با حملۀ ددمنشانۀ عوامل رژیم به‌مدرسه به‌وقوع پیوست. تلگراف‌های آیات عظام مراجع قم که به نجف روانه شده و از کشتار بی‌رحمانۀ عوامل پهلوی پرده برداشته و از مراجع نجف خواستار موضع‌گیری بودند. جالب آن‌که ساعاتی چند از وصول تلگراف‌ها نگذشته بود که سروکلۀ جناب سفیر در نجف پیدا و سراسیمه به‌منزل آیت الله خویی روانه شد که: «آقا! هیچ حادثه‌ای نیست؛ اینها همه جعل و دروغ است ...» مرحوم آقا که در پی تلگراف‌ها بسیار متأثر و منفعل بودند سفیر را به تشر گرفتند و از وی خواستند خانه را ترک گویند: «شما مدعی هستید که آقایان علما دروغ می‌گویند و شمایید که راست می‌گویید؟»

زمانی که سفیر در ابتدای دالان بیرونی خانه را ترک می‌گفت مرحوم آقا، ایشان را صدا کردند و فرمودند: «
آقای مشایخی! آیا متوجه شدید که چرا آن بستۀ وجوهات را نگرفتم؟»

در روزهای تالی که درگیری بین آیت‌الله خویی و رژیم پهلوی بالا گرفت و ایشان بیانیه‌های متوالی و تهدید آمیز علیه شاه صادر کردند، سکوت بخشی از جامعۀ حوزوری و برخی مراجع و بلکه اعتراض سنگین برخی روحانیون به مرحوم آیت‌الله العظمی خویی نشانی ازتأثیرگذاری منفی محورهای قدرت سیاسی در حوزه‌ها تلقی می‌شد.

* سیدموسی خویی دومین نوه پسری مرحوم آیت‌الله العظمی سیدابوالقاسم موسوی خویی متولد ۱۳۲۳ هجری شمسی در نجف اشرف است که پس از طی مدارج تحصیلی و پایان تحصیلات مهندسی به فعالیت‌های تبلیغی و حوزوی در نجف اشرف اهتمام داشت. او همزمان با حرکت تشکیلات حزب الدعوه اسلامی رابطه نزدیکی با آیت‌الله العظمی شهید سیدمحمدباقر صدر داشت و در سال ۱۳۵۹ و پس از انقلاب اسلامی مانند پدرش تحت تعقیب نیروهای بعثی قرار گرفت و مجبور به مهاجرت به سوریه و سپس ایران شد.

منبع: نشریه حرم آستان قدس رضوی، شماره 619، چهارشنبه 25 مهرماه 1397، صفحات 10 و 11.


 

مطالب مرتبط
آیا آیت الله خویی با ولایت فقیه مخالف بود؟ (1)
سید و عالمی عالی‌قدر که عمر خود را وقف حفظ و گسترش اسلام کرد/فیلم
دعایی که آیت‌الله خویی در حق امام خمینی واجب می‌دانست